زکات، 5/2 درصد از مال افرادی است که در حد معیّنی داری ثروت هستند و این مقدار در راه فقیران، عاجزان، متصدّیان امور زکات، مشتاقان دین اسلام، آزادی بردگان، بدهکاران، تلاشگران راه خدا و در راه ماندگان، مصرف می گردد. (التّوبه،60)
حیوانات و محصولاتی که از خاک حاصل می شود، شامل زکات می گردد. محاسبه هر کدام جداگانه انجام می شود. به زکات محصولاتی که از خاک حاصل می شود «عشر» گفته می شود. در صورتی که کلمه های صدقه و انفاق هر چند گاه گاهی در معنای زکات به کار برده می شود، امّا بیشتر بیان کننده کمک هایی است که به کسانی که بیشتر نیازمند هستند، صورت می گیرد.
زکات موجب می شود که انسان های ثروتمند، به هوای ثروتشان افسار گریخته نشوند و نیازمندان نسبت به ثروتمندان دچار تمایلاتی منفی مانند کین، نفرت و حسادت نشوند، به این ترتیب زکات زندگی اجتماعی را محافظه می کند وانسان ها را نسبت به همدیگر با حسّ برادری و محبّت پیوند می دهد.
زکات، فاصله بین ثروتمندان و فقیران را به حداقل می رساند. شمار فقیران را تا اندازه ای که از بین برود می کاهد وبه این سبب از بوجود آمدن حادثه های ناگوار جلوگیری می کند. به عنوان مثال خلیفه عمر ابن عبدالعزیز مامور زکاتش را به کشورهای آفریقایی می فرستد. مامور بدون اینکه پول ها را پخش کند بر می گردد. زیرا کسی را که مستحق گرفتن زکات باشد پیدا نکرده بود. در نتیجه این عمل خلیفه با این پول ها تعداد زیادی برده خریداری کرده و آزاد نمود.[1]
زکات پلی است در میان انسان هایی که از لحاظ طبقه فرق دارند و بانی یکپارچه کردن جماعت. به این سبب رسول الله (ص) فرموده اند: « زکات پل اسلام است.»[2]
زکات که باعث مسرور شدن انسان هایی ستم دیده می شود، در عین حال باعث کسب منفعت بیشتر زکات دهنده هم می شود. حقیقتا «زکات» که بیان کننده معناهای « تمیز بودن، صاف بودن، افزایش، برکت» می باشد، انسان ها را از بعضی بیماری های قلبی دور کرده و از بدی ها پاک می کند و همچنین تامین کننده پاکی مال و پر برکت شدن آن است. [3] عبادت زکات همچنین، حسّ صاحب شدن و حسّ منفعت طلبی انسان را تربیّت می کند.
زکات یکی از راه هایی است که صاحبان ثروت که به نعمت های الهی دست یافته اند با طریق آن شکرگذاریشان را به جا آورند. حق تعالی معیّن کرده است که در صورت شکرگذاری بر نعمت هایش می افزاید و در صورت ناسپاسی عذاب شدید در انتظار است. [4]
زکات دارای فایده های اقتصادی مانند در جریان بودن دائمی ثروت ملی، ویژگی سود آوربودن، حرکت دادن به بازار و رونق گرفتن خرید و فروش می شود.
همچنین در سایه زکات به انسان هایی که در راه خدا تلاش می کنند کمک می شود و به این صورت کارهای خیر در اولویّت قرار می گیرد. با کمک به دانش آموختگان علم و دانش، به پیشرفت علم و صنعت کمک می کند.
زکات دادن از زکات گرفتن مقبول تر است. رسول الله (ص) چنین می فرمایند:
« دستی که می دهد از دستی که می گیرد پر برکت است. برای کمک کردن، از کسانی که مسؤلیّت آن بر عهده تان است شروع کنید! صدقه نیک، صدقه ای است که از اضافه درآمد داده می شود. هر کس که از انسان ها چیزی نخواهد، خداوند او را به کسی محتاج نمی کند. هر کس هم که بر نفس خود غلبه کند خداوند او را ثروتمند می کند.» (بخاری، زکات 18؛ مسلم زکات97-94،106،124)
به این دلیل مسلمانانی که می خواهند به موقعیّت بهتری دست پیدا کنند، باید با شوق هر چه تمام تر کوشش کنند و مانند یک فرد بخشش کننده عمل نماید . در نتیجه انسان ها از تنبلی و نیازمند بودن نجات پیدا می کنند و راه کار کردن و منفعت را در پیش می گیرند.
در صورتی که زکات داده نشود همه این فایده ها برعکس می شود، و فرد و جامعه دچار ضررهای بزرگی می شود. در صورت دادن زکات اگر بیماری خساست بودن معالجه نشود، انسان هم در این دنیا بامشکلات روبرو می شود هم در آخرت گرفتار عذاب بزرگی می گردد.
رسول الله چنین فرموده اند:
« به هر کسی که خداوند متعال ثروت می دهد، اگر او زکاتش را ندهد، این ثروت در روز قیامت مانند یک مار زهرآگین بزرگ در مقابلش ظاهر می گردد. بر روی گونه هایش دو تا نقطه سیاه وجود دارد( برای نشان دادن غضب و شدّت زهر دار بودن). در آن روز این مار سرکش به گردن صاحب مال حلقه می زند( به شکلی که دهنش را ببندد) هر دو گونه اش را به شدّت گاز می گیرد ومی گوید: ” من ثروت تو هستم ( که در دنیا خیلی دوستم داشتی)، من خزینه تو هستم.”» (بخاری، زکات، 3؛ ترمذی، تفسیر،3/3012. مقایسه کنید.آل عمران، 180)
حضرت رسول الله (ص)، خبرمی دهد وقتی که زکات در جامعه مانند بار سنگین ادراک شود و با مرور زمان مورد غفلت واقع شود، انسان ها با یک سری بلاها روبرو می شوند[5]. در یک مورد دیگر نیز چنین فرموده اند:
«هر ملّتی که از دادن زکات مال فرار کند، مطلقا از نعمت باران محروم می شود، اگر حیواناتشان نبود، به خاطر آنها باران نازل نمی شد.» ( ابن ماجه، فتن،22؛ حاکم،4،583/8623)
. رجوع به. بیوتی، فقه السیره، بیروت، 1980، ص.434.[1]
. بیهقی، شعیب، 195، 20، 3. هیثمی، 62،3.[2]
. توبه، 103؛ سبأ، 39.[3]
. ابراهیم،7.[4]
. ترمذی، فتن، 38/2211،2210.[5]