اسلام که تمام بشریت را مورد خطاب قرار می دهد، قاعده های اساسی اش را بر اساس خصوصیتهایی بر پا نمی کند که متعلق به یک قوم باشد، یعنی عرضی، گذرا و نسبی؛ بلکه بر اساس اصول فطری و تمایلاتی که از خلقت نشأت می گیرد و بر اساس احتیاج تعیین می گردد، که این نیز در تمام بشریت موجود هست. به همین علت اسلام دین فطرت است و هیچگاه کهنه نمی شود. اساسهای اعتقادی آن نه بر امورات استثنائی، بلکه بر عقل و واقعیات مسلم بنا نهاده شده است. به این دلیل هیچ تضادی با اصول علمی ندارد. وقتی اوامر بر اساس عبادات و معاملات بررسی می شوند، می بینیم که این اوامر چقدر با احکام عقل و فطرت متناسب هستند.
مهمترین خصوصیتی که انسان را از دیگر موجودات جدا می کند، وجود عقل است، که قرآن کریم نیز بر عقل ورزی و تفکر بسیار اسرار کرده است. نزدیک به 750 آیه کریمه انسانها را به تفکر و تحقیق و استفاده بهتر از عقل دعوت می کند.[1]
انسانهایی که به رسول الله (ص) ایمان نیاوردند، گفتند که «معجزه هایی بر ما بیاور بعد خدایت را باور و پیامبر بودنت را قبول می کنیم.» خداوند تعالی این خواسته آنان را نپسندید و برای آنکه وجود و وحدانیتش را بفهمند توصیه کرد معجزه نخواهند بلکه به زمین و آسمانها نگاه عبرت آمیز کرده و تفکر کنند.
اسلام به علّت اهمیّت دادن فوق العاده به عقل، هر آن چیزی را که انسان را مست و سرخوش کند منع می کند. زیرا برای انسان بیداری پرفایده تر است. در حالی که معتاد و از خود بیخود بودن هیچ فایده ای ندارد..
نتیجه طبیعی فطری بودن دین اسلام است که احکام واقع گرایانه پیش می کشد. در آن احکامی که امکان تطبیق نداشته باشد، انسانها را به مشقات بکشاند و احکامی که فطرت را در فشار بگذارد وجود ندارد. مثلاً اگر برای وضو آب موجود نباشد یا به سبب بیماری امکان استفاده از آب وجود نداشته باشد می تواند تیمم کرد. اگر شخصی نمی تواند نماز را سرپا بر جا بیاورد، می تواند نشسته و یا حتی دراز کشیده و یا با ایما بخواند. اگر شخصی نتواند روزه بگیرد می تواند قضایش را بعداً به جا آورد و یا کفّاره آن را پرداخت کند. برای کسانی که وضع مالی خوبی دارد زکات و حج، واجب می شود. تنها مسئولیت کسی که به تبلیغ اسلام می پردازد این است که از اسلوبی زیبا برای شناساندن اسلام بهره ببرد. هیچگاه نمی توان گفت که «هر کاری باید کرد تا همه انسانها به اسلام ایمان بیاورند»…